...
تقویمم را باز می کنم تا سر فصل های سیالات را توش بنویسم...می بینم امروز 31 تیر است و فردا اول مرداد...ترس برم می دارد...چه قدر روزها زود می گذرند...تیر هم رفت!
View ArticleIt's new!
1. این قالب را کمی تا قسمتی دوست دارم. اول اینکه نو است و حس نو بودن با آدم کارهای عجیبی می کند. دوم هم اینکه همیشه دوست داشتم رنگ دیوارهای اتاقم این رنگی باشد! (برای وقتی که عوض می شود-شاید به زودی...
View Articleاز طرف یک کوچولوی خودخواه احمق
خسته کننده است اینکه همیشه بخواهی از گذر روزها حرف بزنی...اما این موضوعی است که بیشتر از هر چیز دیگر من را تحت تاثیر قرار می دهد. هر اتفاق ساده ممکن است روزهای گذشته را یادم بیاورد. نه اینکه بنشینم و...
View Articleخانه تکانی
خانه تکانی کردم باز. آدم را سر حال می آورد! آدم های فراموش شده ی اینجا را هم انداختم دور...حالا حس بهتری دارم!+لینک هایم را سر و سامان دادم. آنهایی که به هر دلیلی آدم را یادشان می رود و یا آدم اصلا...
View Articlewont replay any more
خانواده در حال دیدن سریالی هستند که من علاقه ای بهش ندارم. مدت هاست هیچ سریالی جذبم نکرده و وادارم نکرده برای دیدن قسمت بعدش ذوق زده باشم. یادم می آید وقتی بچه تر بودم، حتی داستان های آبگوشتی عاشقانه...
View Articleامشبانه
+امشب دارم سعی می کنم یکی از آن کارهای عقب افتاده ای که مهلت چندانی هم برایشان نمانده را تمام کنم. باید برای درس روانشناسی عمومی ام مقاله ای بنویسم: گزارشی از کاربرد عملی مبحثی مطالعه شده در زندگی...
View Article...و باز
خدایا...فک کنم باید خیلی خیلی ازت تشکر کنم ...بوس بوسدیشب نوشت: خدایا...خدایا کمک کن...باز هم و باز هم و باز هم...کمکم کن بهترین باشم...کمک کن صادق بمانم و قابل تحسین باشم...+فردا صبح امتحان مقاومت...
View Articleواقعیتی است!
من خودآزارم!امروز یک آن به ذهنم رسید و تایید شد. بله من معتادم به آزار دادن خودم. لذت می برم از درد کشیدن! از زجر دادن خودم. نه اینکه کارد بردارم و تنم را سوراخ سوراخ کنم- هرچند صبحی دلم می خواست یک...
View ArticleClik here to view.
Article 0
دلم می خواهد با یک نفر حرف بزنم...یکی که فقط راجع به خودش فکر نکند و جواب های بی ربط ندهد...یکی که من را هم ببیند!
View Articleتمام می شود
چه قدر درد دارد...چه قدر درد دارد بودن! باید بروم...به پاس دردهایی که می کشم، باشد بروم! برای روزهایی که می آیند و می روند، باید بروم!...و اینجاست که رسما بزرگ شدنم را اعلام می کنم! دیگر نمی خواهم توی...
View Articleسلام روزهای تازه
آرشیوم را زیر و رو می کنم و فرو می روم در جملاتی که شاید فقط خودم معنایشان را می فهمم. کلماتی که خودم، خودی که بودم، ردیفشان کرده. این وسط یکی هی توی سرم داد می زند: ببین نوشتن چه قدر خوب است!حس می...
View ArticleClik here to view.
Any Intresting Information
برای درس زبان تخصصی ام، باید مقاله ای بنویسم راجع به یکی از شاهکارهای مهندسی دنیا. شاهکار مذبور Hoover.Dam است، سدی بر روی رودخانه ی کلورادو. مدرس عزیز گفته است که می توانیم از هرگونه اطلات و حقایقی...
View Articleآرزوهای بزرگ
یک آرزوی بزرگ دارم. یک آرزوی بزرگ که می دانم رسیدن بهش کار ساده ای نیست. همه چیز از یک تصمیم شروع می شود، از برداشتن قدم اول؛ من بارها این قدم اول را برداشته ام...شروع کرده ام ...و بعد...جا زده ام....
View ArticleArticle 0
زمان گرفتن تصمیمات مهم فرارسیده...به همین زودی! باید انتخاب کنم که کدام ها را باید بچسبم و کدام ها را رها کنم! همه چیز می توانست خیلی متفاوت تر از این باشد، ولی حالا نیست...حالا ساده تر است که یک...
View Articleسکوت کنید لطفا...د ِ می گم خفه شیییییید!!!!
یکی از افتضاح ترین تجربه های دنیا: "امتحان داشته باشی، اونوقت یه گله پسر مدرسه ای بیخ گوشت فوتبال بازی کنن!"
View Articleanyway
+کاش همه چیز با یک کارت شناسایی و پالتوی گل و گشاد ِمن حل می شد!++امروز شادی و غم با هم...+++کاش آقای فرهادی می رفت کلاس زبان! به قول خودم: anyway، همین اش هم خوب است. باریکلا!
View Articleروزمرگی
ساعت 6 صبح:پشت میز آشپزخانه نشسته. داره گوشت قلقلی با سیب زمینی می خوره.جلوش سه تا لیوان ردیف شده: توی یکی آب هویجه، تو دومی آب پرتقال و توی سومی چایی که با سه تا قاشق شکر شیرین شده. داره دولوپی می...
View ArticleArticle 0
شب و من و گزارش خاک و ..."عشق را ای کاش زبان سخن بود!"**نیاز به معرفی ندارد ولی : از شاملو.
View Article
